خدانکند که نباشی !
اگر تو نبودی ، عشق نبود ،
همینطور اصراری برای زندگی .
اگر تو نبودی ، زمین یک زیرسیگاری گلی بود ،
جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها .
اگر تو نبودی ، من کاملاً بیکار بودم ،
هیچ کاری در این دنیا ندارم ... جز دوست داشتن تو .
(رسول یونان)
آمیخته در جانم ..
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم ؛
اگر تو را فراموش کنم،
باید سالهایی را نیز که با تو بوده ام فراموش کنم.
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را،
باران را،
اسب ها و جاده ها را.
باید دنیا را،
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم ؛
"تو" با همه چیز من آمیخته ای ...!!!
(رسول یونان)
قرار است که بیایی !
احساس خوبی دارم
همه چیز درست می شود
تو خواهی آمد و دهان تاریک باد را خواهی دوخت
آمدن تو ، یعنی پایان رنجها و تیره روزی ها
آمدن تو ، یعنی آغاز روزی نو
بلافاصله پس از غروب
از وقتی که نوشته ای می آیی
هواپیماها
در قلب من فرود می آیند
(رسول یونان)